مادر عزیز ، پدر مهربانم
این منم همان دختر بازیگوش دیروز مرا ببینید که چگونه بزرگ می شوم اما لطفا بزرگ شدنم را بدون نگاه کردن به نیاز هایم نبینید یادتان باشد تمام آنچه من نیاز دارم تنها کفش و لباس مناسب نیست من محتاج دستی مهربانم که هر گاه پایم در گذر از جاده دشوار زندگی لغزید دستم را بگیرد و نگذارد زمین بخورم و اگر خوردم کمک کند برخیزم
با من مهربان باشید زیرا دریافته ام دنیا ، با همه زیبایی که دارد بی رحم و نا مرد است سایه امن آغوشتان را پناهی کنید برای بی کسی هایم . برای وقتی که هیچ کس دیگری نیست . برایم دلواپس باشید اما ترحم نکنید . اگر در انجام تکلیفی سستی کردم بی جهت مرا مورد عفو قرار ندهید نگذارید سستی عادتم شود چرا که زندگی برای آدم های ضعیف و سست شکننده است
یادتان باشد همان خطری که دختر همکلاسی مرا تهدید میکند برای من نیز هست پس از همین امروز سهم مرا از دوست داشتن خداوند ، از یکتا پرستی و دین داری ، از مسولیت پذیری و درست زندگی کردن نشانم دهید ، که فردا دیر است !
دختر کوچکتان
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۰ ساعت 12:21 توسط موسوی
|