نظریات یادگیری
تاريخچه
از ميان نظريه هاي مختلف در زمينه اختلالات يادگيري فقط توضيح پنج نظريه از مهمترين آنها مي پردازيم. هدف آن است كه ضمن شرح آنها تاريخچه اين رشته تخصصي از روانشناسي و آموزش و پرورش را مشخص سازيم.
الف ـ نظريه غلبه طرفي مغز
ب ـ نظريه كوتاهي دامنه توجه
ج ـ نظريه فراري آگاهيها
دـ نظريه تاخير در رشد
ه . نظريه ضايعات خفيف مغز
نظريه غلبه طرفي مغز
مغز انسان از دو نيمكره راست و چپ تشكيل شده است كه اين دو نيمكره توسط جسم پينه اي بهم وصل شده اند.
وجود اين جسم پينه اي سبب مي شود كه دو نيمكره از فعاليتهاي ديگر آگاه باشد در مغز، سازمان فعاليتها براي رفتارهاي مختلف متفاوت است. بعضي از كارها مثل ديدن و شنيدن توسط هر دو روال بدين گونه نيست و معمولاً بيشتر مهارتها توسط يك نيمكره مغز كنترل مي شود براي مثال بيشتر افراد در اكثر جوامع دنيا با دست راست مي نويسند. و نيمكره چپ آنها در تكلم و يادگيري كلامي غلبه دارد.
در حدود 90% جمعيت بزرگسالان راست دست اند و تقريباً در 96% از آنها نيمكره چپ غلبه طرفي براي تكلم و مهارتهاي كلامي است.
نيمكره راست بيشتر در كنترل ساخت و ايجاد تشخيصاي پيچيده ديداري و فرايندهاي غيركلامي و آگاهيهاي ادراكي نظير موسيقي و رمزهاي رياضي نقش دارد.
در حالي كه تسلط يا غلبه نيمكره چپ مغز براي مهارتهاي كلامي و بزرگسالان توسط تحقيقات متعددي نشان داده شده است سوالاتي در مورد تساوي تواناييهاي دو نيمكره مغز براي يادگيري مهارتهاي كلامي در كودكان مطرح است مدتها غلبه طرفي يك نيمكره مغز بر نيمكره ديگر براي مطالعه درباره رشد زبان و تحصيل دانش بسيار مهم و اساسي جلوه مي كرد براي مثال كار اورتون براساس اين عقيده بود كه يك طرف از مغز بايد برطرف ديگر غلبه كند و فرض او بر اين بود كه نارساييها در تكلم، نوشتن، خواندن، غيره در اثر عدم غلبه طرفي مغز ايجاد مي شود.